مسافرت باقطار:فرهنگ اجتماعی

ادبیّات طنز تاریخ فرهنگ اجتماعی

                                

                                                             چه کنیم فرهنگ مابالاتربرود ؟                                                    

                                    مسافرت با قطار:   از طنز های کتابم

                                عیب مرابگویید .بسوی خوشبختی بیشتر

مسافرت با قطار:...بارو چمدان هرکس بایددر سهم خود ازباربند بالای سرقرارگیرد . اگر با قطار در مسافرت خارج از کشور هستیم , ومیخواهیم خوش باشیم , رعایت حال دیگرانرا هم بکنیم . درموقعیکه غیر از خود و دوستانمان فرد یا افراد دیگری درکوپه هستند , خوشی کردن ما نباید باعث مزاحمت دیگران شود . و اگرکوپة دربست گرفته ایم , از ایجاد سروصدا , آوازو ساز , بلند کردن صدای پخش صوت بخصوص درساعات استراحت  کوپه های دیگر , ازگفتن لطیفه های رکیک , توهین به برخی ولایات , و شوخی وتمسخرمخصوصاًباصدای بلند خودداری شود . درآوردن کفش وجوراب وگذاشتن پاروی صندلی مقابل , درکوپه وبه آن صورت نشستن , بخصوص اگرلای انگشتان پارا با آب وصابون نشسته باشیم ,درحضور افراد مسن ومحترم و دارای تحصیلات عالیه , دورازادب است . بعضی ها فکرمی کنند جون درمسافرت خارج ازکشور هستند ,هر کاری میخواهند می توانند انجام دهند . که اشتباهست .درخارج ازکشوربایدمراقبت ازرفتاربیشترباشدچون آبروی کشورمطرح است   طنز : در سفر ازاستانبول به بلغارستان (صوفیّه) , مسافران کوپه به این شرح بودند: دونفربلغاری که زبان مارا نمیدانستند , من و چند نفر ایرانی با هم دوست و همسفروآنها, اهل رقص وآواز و خوشگذرانی . این چند نفرهرچه بلد بودند می گفتند و میخواندند . ناکهان یکی ازآنها گفت : بروبچه ها تابحال میدانستید اصغرآقا چقدرخوب آواز میخواند ؟اصغرآقا که با صحبت کردنش فهمیدم صدای گوشخراشی دارد , گفت : شوخی میکنی من صدای آواز خواندنم کجابود؟ ولی مخاطب جواب داد اصغرآقا شکسته نفسی میکند ووی را وادار کرد درگنجینةنهفتة هنرش را بازکند. اصغرآقا سینه را صاف کرده با غرور گفت : ناچارم چیزی برایتان بخوانم وشروع کرد به خواندن یک ترانة معروف . ضمن اینکه کلمات را غلط میخواند صدایش واقعاً دلخراش بود . بعد ازمدّتی خواندن انگار از صدایش خیلی راضیست , بطوراتوماتیک ترانة دیگریراشروع میکرد . ناگهان گفت : حالا یک تصنیف قدیمی میخوانم بنام دونه دونه زلفاتو پریشونش کن .وباصدایی که موبراندام سیخ میکرد , شروع کرد : ریزه ریزه چشماتو غزلخونش کن ...دونه دونه زلفاتو پریشونش کن ...دون دونه دونه ...دل نمیدونه . دونفربلغاری که در اقلّیت بودند  , با اینکه معنای حرفهایش را نمی فهمیدند , ناچاربابالاپایین بردن سرآنچه میخواند , تصدیق میکردند. لحن کلام اصغر آقا دراین ترانه بقدری قاطعانه و تهدیدآمیز بود , که آدم بیمناک میشد  , راستی اگر مخاطبش دونه دونه زلفاشو پریشون نکند جه بلایی بسرش خواهدآورد. و درحالی که دوستانش باگفتن به به نازنفست شیرین کاشتی , اورا به خواندن ترانه های بعدی تشویق میکردند وآواز خوانی این خوانندة گمنام و گوشه گیر قطع نمیشد . ناچار برخاستم و به قدم زدن درراهروی قطار پرداختم.

cyrusamirmansouri@yahoo.com



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:,ساعت15:7توسط سیروس امیرمنصوری | |